گزیده ای از بهترین وپرخواننده ترین کتابهای منتشر شده

گزیده ای از بهترین وپرخواننده ترین کتابهای منتشر شده

ashtibketab@

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۳ دی ۹۶، ۰۰:۳۳ - محمد روشنیان
    سپاس

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب پرفروش» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

رمان بینایی



نویسنده : ژوزه ساراماگو
مترجم : کیومرث پارسای


🍁داستان از یک روز بارانی در یک حوزه‌ی اخذ رأی شروع می‌شود. بعدازظهر است و هنوز هیچ‌کس برای دادن رأی به حوزه نیامده‌است. مسئولین حوزه با نگرانی افراد خانواده‌ی خود را به حوزه فرامی‌خوانند، اما گویا کسی قصد رأی دادن ندارد؛ اما به‌ناگاه حوزه شلوغ می‌شود. مردم، مصمم و شتابان، به حوزه‌ی رأی‌گیری می‌آیند و رأی خود را به صندوق می‌ریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز می‌گردد. نتیجه باورنکردنی است: بیشتر مردم رأی سفید به داخل صندوق ریخته‌اند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را ازآنِ خود کرده‌اند. رئیس‌جمهور و دولت، انتخابات را باطل اعلام می‌کنند و دوباره فراخوان برای انتخابات مجدد می‌دهند. رئیس‌جمهور در تلویزیون ظاهر می‌شود و از مردم می‌خواهد سرنوشت خود را با رأی دادن رقم بزنند. انتخابات مجدد برگزار می‌شود، ولی این بار نتیجه بدتر است.

🍁تعداد رأی‌های باطله‌ی سفید افزایش می‌یابد. در این رمان بورکرات‌های ناامید، روزنامه‌نگاران هیجان‌زده، حکومت سراسیمه و مردم خونسرد را شاهدیم. دولت کمیته‌ی تحقیق و تفحص تشکیل می‌دهد. گروه‌های تفتیش عقاید به‌کار می‌افتند. در خیابان‌ها، جلو افراد را می‌گیرند و می‌پرسند: به چه کسی رأی داده‌ای؟ مردم مقاومت می‌کنند و در پاسخ به غیرقانونی بودن سوال اشاره می‌کنند و بر مخفی بودن رأی تاکید دارند. اقدامات دولت  به نتیجه نمی‌رسد. وزیر دفاع خواستار اعلان وضعیت فوق‌العاده و حکومت نظامی‌است. دولت شهر را رها می‌کند و با تمامی افراد وابسته به دولت شبانه از شهر می‌گریزند و راه‌های خروج از شهر را می‌بندند و ازطریق رادیو سعی در برهم‌زدن امنیت و آرامش شهر می‌کنند، اما اهالی، آرامش شهر را کنترل می‌کنند. وزیر کشور، که خود سودای ریاست‌جمهوری را در سر دارد، در شهر بمب منفجر می‌کنند و ترور راه می‌اندازند و آشوب‌طلبان را متهم می‌کنند. شهردار درکنار مردم می‌مانَد و به حفظ آرامش شهر کمک می‌کند. افراد دولت به‌مرور از بدنه‌ی آن جدا می‌شوند و به صف ناراضیان می‌پیوندند.دروازه‌های شهر کاملاً بسته شده و اهالی درواقع در شهر زندانی‌اند. کمیته‌های اطلاعاتی به بررسی اتفاقات شهر می‌پردازند و با کمک جاسوسان و فردی که در داستان کوری، اول از همه نابینا شده‌بود، منشأ ناآرامی‌ها در زن  چشم‌پزشک می‌یابند، همان چشم‌پزشکی که در دوره‌ی کوری، پیش از همه کور شد. دولت به جای آرام کردن جو شروع به تشویش اذهان عمومی می‌کند.طنز داستان ظریف اما تلخ است. آدم‌ها داستان ساراماگو در بینایی هم مثل کوری اسم ندارند.
🆔
ashtibketab@

  • سین میم
  • ۰
  • ۰

 •نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
•ترجمه: بهمن فرزانه
🍀رمان صد سال تنهایی حاصل ۱۵ ماه تلاش و کار گابریل گارسیا مارکز است که به گفته ی خود در تمام این ۱۵ ماه خود را در خانه حبس کرده بوده است!
🍀قسمت هایی از رمان صد سال تنهایی

 اورسولو نگران نشد. گفت: ما از اینجا نمی رویم. همینجا می مانیم، چون در اینجا صاحب فرزند شده ایم. خوزه آرکادیو بوئندیا گفت: اما هنوز مرده ای در اینجا نداریم. وقتی کسی مرده ای زیرخاک ندارد به آن خاک تعلق ندارد.
آئورلیانو اکنون نه تنها همه چیز را می فهمید، بلکه تجربیات برادرش را قدم به قدم برای خود مزمزه میکرد. یکبار که برادرش جزئیات عشق بازی را برای او شرح میداد، صحبتش را قطع کرد و پرسید: چه حسی به آدم دست میدهد؟ خوزه آرکادیو بلافاصله جواب داد: مثل زلزله است.
در واقع برای او زندگی مهم بود؛ نه مرگ. برای همین هم هنگامی که حکم اعدام را به اطلاعش رساندند به هیچ وجه نترسید؛ بلکه احساس دلتنگی کرد.
خوزه آرکادیو، ناگهان لبه برگردان های کت او را چسبیده و از زمین بلند کرد و صورت او را در مقابل صورت خودش گرفت و گفت: این کار را برای این انجام دادم که ترجیح میدهم جسم زنده ی تو را با خودم به این طرف و آن طرف بکشم، نه جسد مرده ات را.
وقتی که نجار برای ساختن تابوت قدش را اندازه می گرفت از میان پنجره متوجه شدند که از آسمان گل های کوچک زردرنگی فرو می بارد. باران گل تمام شب به صورت طوفانی آرام بر سر شهر بارید. بام خانه ها را پوشاند و جلوی درها را مسدود کرد. جانورانی که در هوای آزاد می خوابیدند در گل غرق شدند. آن قدر از آسمان گل فرو ریخت که وقتی صبح شد تمام خیابان ها مفروش از گل بود و مجبور شدند با پارو و شن کش گل ها را عقب بزنند تا مراسم تشییع جنازه در خیابان برگزار شود.
آئورلیانو یازده صفحه ی دیگر را هم رد کرد تا وقتش را با وقایعی که با آنها آشنا بود تلف نکند و به پی بردن رمزگشایی لحظه ای که در آن به سر می برد مشغول شد و همچنان به آن رمزگشایی ادامه داد تا اینکه خودش را در هنگام رمزگشایی آخرین صفحه ی آن نوشته دید؛ انگار که خودش را در آیینه ای ناطق ببیند. در این موقع همچنان ادامه داد تا از پیش بینی و یقین تاریخ و نوع مرگش آگاه شود؛ اما دیگر نیازی نبود که به خط آخرش برسد؛ زیرا فهمید که دیگر هرگز از آن اتاق بیرون نخواهد رفت؛ چون پیش بینی شده بود که شهر ماکوندو درست در همان لحظه ای که آئورلیانو بابیلونیا رمزگشایی نوشته ها را به به پایان می رساند، با آن توفان نوح از روی کره ی زمین و از یاد نسل آدم محو میشود و هرچه در آن نوشته آمده، دیگر از ابتدا تا همیشه تکرار نخواهد شد؛ چون نسل های محکوم به صد سال تنهایی بر روی زمین فرصت زندگی دوباره ای را نخواهند داشت.
  • سین میم
  • ۰
  • ۰

🥀بی تو
تمام امیدواری ها را
در مرز تاریکی ها گذاشته اند
🎋بی تو
روی
رستگاری های مان
خط کشیده اند

🌾اکنون
مدت های مدیدی ست
که این دریای پشت پنجره
دیگر زیبا نیست
مدت هاست که دیگر
روشنای انسانیت مان
بدون تو
سوسو می زند

❤️بیا
و برای ما
ساعت ها، روزهای
تازه ای بیاور

  • ۰
  • ۰

بوف کور

بوف کور مشهورترین اثر صادق هدایت، نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است. او بوف کور را در سال ۱۳۱۵ هنگامی که به هندوستان سفر کرده منتشر کرد و ۵۰ نسخه از آن را برای دوستان خود فرستاد. بوف کور به زبان های انگلیسی و فرانسوی نیز ترجمه شده است.

صادق هدایت سال ۱۲۸۱ در تهران به دنیا آمد و سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. هدایت در شرح حال خودش (+) می گوید:

شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای در برندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت روبه‌رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به‌طوری‌که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده‌است. روی‌هم‌رفته موجود وازدهٔ بی‌مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.


این رمان به سبک فراواقع‌ نوشته شده و تک‌گویی یک راوی است که دچار توهم و پندارهای روانی است. این کتاب تاکنون از فارسی به چندین زبان از جمله انگلیسی و فرانسه ترجمه شده‌است. گلچین کوچکی از متن این کتاب :

  


بخش هایی از داستان بوف کور صادق هدایت:

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد.

این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسطشراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد  می ا فزاید.

  • ۰
  • ۰

لبه تیغ


موضوع:  داستان های انگلیسی قرن 20

نویسنده :   ویلیام سامرست موام

مترجم :   مهرداد نبیلی

طراحی و سبک نوشتن رمان 400 صفحه‌ای « لبه تیغ » از زبان نویسنده‌اش، « سامرست موام »، بسیار ماهرانه، روان و قابل توجه است. ترجمه مرحوم مهرداد نبیلی به غایت عالی و ادبی است.

 

- موام در این رمان پرسشهایی از قبیل: این زندگی چیست؟ چه معنی‌ای دارد ؟ آیا به راستی از زندگی، هدفی و منظوری دنبال می‌شود؟ آیا راه زندگی تنها معلول یک اشتباه کورکورانه تقدیر است؟ و ... را برای همگان مطرح میکند.

- او، علاوه بر خواننده، شخصیتهای مختلف داستانش را با این پرسشها به چالش دعوت می‌کند و از آنها پاسخهای متفاوتی را دریافت می‌دارد که هر کدام در نوع خود و بر اساس نحوه زندگی‌شان، قابل تامل هستند.

- یکی از شخصیتهای محوری رمان، جوانی است که از موقعیت های اجتماعی و متعلقات خود چشم پوشیده و به دنبال یافتن چیستی زندگی است.

خواندن آن به دوستان عزیز توصیه می‌گردد.(حتی بیش از یک بار)

- رمانی فلسفی، روانشناسی و جذاب که در سال 1944 توسط سامرست موام (1965-1874) نویسنده مشهور انگلیسی نوشته شده است.

- معرفی طرز تفکرات و تفاوت زندگی های دهه 1930 در آمریکا و لندن و پاریس و رکود اقتصادی گریبانگیرشان

- توصیه شده توسط آقای مصطفی ملکیان

- دو فیلم The Razor's Edge در سالهای 1946 و 1984 بر اساس این رمان ساخته شده است. اما متاسفانه روایت هر دوی آنها با روایت سامراست موام و اهدافش کاملا در مغایرت هستند و دیدن آنها توصیه نمی شود.

  • ۰
  • ۰

نام نویسنده : مارک فیشر

ترجمه : گیتی خوشدل

فصل 1: حکایت مشاوره مرد جوان با خویشاوندی دولتمند
روزگاری جوانی هوشمند می‌زیست که می خواست دولتمند شود. او به ستارة بخت خود اعتقاد نداشت. آکنده از نومیدهای دیگر دست و دلش به کار نمی‌رفت.
در این فکر و رؤیا بود که به کار جدیدی دست بزند و تنگناهای مالی‌اش را یکباره و برای همیشه از بین ببرد.
او می‌خواست نویسنده شود تا داستانهایش او را دولتمند و پر آوازه کند، اما جرأت نداشت به کسی بگوید که چه رؤیایی در سر دارد.
بارها تصمیم گرفته بود از کارش استعفا دهد اما نمی توانست، گویی شهامتی که درگذشته او را برای رسیدن به خواسته‌هایش یاری می‌داد از دست داده بود. روزی که به شدت احساس ناکامی می‌کرد ناگهان به کفر دیدار عمویی افتاد که بسیار دولتمند بو. شاید می‌توانست اندرزی دهد یا بهتر از ان پولی! عمویش او را بی درنگ پذیرفت اما قبول نکرد که به او وام دهد زیرا بر این باور بود بود که با یان کار به او کمکی نمی‌کند. پس از گوش سپردن به حکایت ناله و فغان جوا ناز او پرسید آیا فکر می کنی کسی که ده برابر تو در می‌آورد، هفته‌ای ده برابر تو کار می‌کند؟ خیر، بلکه باید در کارش رازی باشد که تو یکسر از آن بی خبری.
عمویش تصمیم گرفت برای کمک او را نزد مردی بفرستد که به او دولتمند آنی می‌گویند. او این نام را برگزید زیرا مدعی است که پس از کشف راز حقیقی تحول، یک شبه دولتمند شده است.

فصل 2 : حکایت دیدار جوان با باغبانی سالمند
جوان به سوی شهر دولتمند آنی رهسپار شد با هزاران فکر و سؤال در ذهن پس از وارد شدن به امارات مستخدم به او گفت که دولتمند آنی در این لحظه نمی‌تواند او را ببیند و باید در باغ منتظر بماند. در حال قدم زدن در باغ به باغبان پیری برخورد که به نظر با حیثیت بود.
باغبان از او پرسید: اینجا چه می‌کنی؟ جوان پاسخ داد: می خواهم دولتمند آنی را ببینیم، جویای اندرزش هستم. باغبان گفت: 10 دلار داری؟ جوان گفت: این تمام پول همراه من است. باغبان گفت: عالیست فقط به هین مقدار احتیاج دارم. بالاخره با تمام شکو تردید تمام دارایی همراهش را به باغبان داد، در صورتی که بعد از چند دقیقه فهمید که باغبان 000/25 دلار به عنوان پول توجیبی به همراه دارد،‌اول خشمگین ولی بعد متوجه شد که او همان دولتمند آنی است.

اولین قدم این بود که جوان بخواهد دولتمند شود و با صدای بلند فکر کند آنها برای صرف شام روبروی هم نشستند دولتمند جام شرابش را بلند کرد و گفت بیا به سلامتی نخستین میلیون دلار تو بنوشیم.
در طول صرف شام جوان فهمید که باید از کارش لذت ببرد و از اسرار دولتمند شدن آگاه شود و با شور و اشتیاق طالب آن باشد.

  • ۰
  • ۰

 


مولف: حسین حق پناه | سید بشیر حسینی

معرفی کتاب

نویسنده در این کتاب، به عمد، از فضای علمی و تخصصی رسانه و ارتباطات خارج شده و متناسب با نیاز عامه مردم، به عنوان مخاطب اصلی «نهضت سواد رسانه ای»، محتوای خود را با بیانی ساده و روان، اما در قالبی جذاب و متفاوت ارائه کرده است.

در بخش ابتدایی کتاب، مقدماتی در مورد سواد رسانه ای و لزوم پرداختن به «نهضت سواد رسانه ای» به عنوان نیاز امروز کشور مطرح شده و در ادامه، در قالب 15 فصل، نکاتی راهبردی برای استفاده صحیح و بهینه از رسانه های مختلف ارائه شده است. به همین منظور این کتاب «150 هشتگ» نامیده شد؛ 15 فصل و در هر فصل 10 نکته راهبردی که در مجموع می شود 150 نکته راهبردی برای استفاده از رسانه ها.

فصول اصلی کتاب عبارت اند از: کلیات رسانه ها، کتاب، نشریات، رادیو و موسیقی، عکس، تلویزیون و ماهواره، فیلم و سینما، رایانه، بازی های ویدئویی، اینترنت، رسانه های اجتماعی، تلفن همراه، سبک زندگی، تبلیغات و اخلاق رسانه ای.

در توضیحی که بر روی جلد کتاب آمده است می خوانیم: «برای آن هایی که ارزش استفاده هوشمند و مهارت مدیریت رسانه ها را می دانند


گزیده کتاب

سواد رسانه ای پاسخی است به یک نیاز همگانی در زمینه استفاده بهینه از رسانه ها.
پاسخ به پرسش هایی مانند: «چقدر و چگونه از رسانه ها استفاده کنیم؟»، «چه شرایط و محدودیت های معقولی در بهره برداری از رسانه ها مد نظر است؟»، «چه کنیم که از مزایای همه رسانه ها بهره مند شویم ولی دچار آسیب ها و مشکلاتشان نشویم؟» و ...

نهضت سواد رسانه ای یک موج همگانی است برای اوج گرفتن و به پرواز درآمدن. باید پروانه ها (رسانه ها)، از شهد نوشتن مغز و عقلانیت (سواد و دانش) بنوشند و یک موج پروانه ای و جهان گستر به راه بیندازند.

  • ۰
  • ۰

ملت عشق

  •  ملت عشق
  • نویسنده: الیف شافاک
  • مترجم: ارسلان فصیحی

کتاب ملت عشق عنوان پرفروش ترین کتاب تاریخ ترکیه را به دست آورده است.

این کتاب در ایران هم با استقبال بسیار خوبی مواجه شده است و توانسته است طرفداران زیادی پیدا کند.

در قسمتی از پشت جلد کتاب آمده است:

مولانا خودش را «خاموش» می نامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیده ای که شاعری، آن هم شاعری که آوازه اش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستی اش، چیستی اش، حتی هوایی که تنفس می کند چیزی نیست جز کلمه ها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور می شود که خودش را «خاموش» بنامد؟

اولین جملاتی که از این کتاب می خوانید نیز چنین است:

به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق.
خود به تنهایی دنیایی است عشق.
یا درست در میانش هستی، در آتشش
یا بیرونش هستی، در حسرتش

کتاب ملت عشق - خلاصه کتاب ملت عشق

داستان کتاب ملت عشق

این کتاب در واقع دو رمان است که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شده است. دو رمان که موازی هم جلو می رود. یکی در سال ۲۰۰۸ در آمریکا اتفاق می افتد و دیگری در قرن هفتم در قونیه.


ماجرا مربوط به زنی به نام اللا است که در بوستون آمریکا زندگی می کند. رابطه او با خانواده اش چندان خوب نیست و رابطه زناشویی اش در حال فروپاشی می باشد.

در این میان اللا، کاری تحت عنوان یک ویراستار پیدا می کند. او می بایست رمانی را که به او داده شده است را بخواند و در مورد آن گزارشی تهیه کند. رمانی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد. رمانی که به اللا می دهند، رمان ملت عشق است.


✔️ داستان کتاب ملت عشق از یک سو ماجرای زندگی اللا است و از سوی دیگر ماجرای کتابی است که به اللا داده شده است، یعنی رمان ملت عشق.