گزیده ای از بهترین وپرخواننده ترین کتابهای منتشر شده

گزیده ای از بهترین وپرخواننده ترین کتابهای منتشر شده

ashtibketab@

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۳ دی ۹۶، ۰۰:۳۳ - محمد روشنیان
    سپاس

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 •نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
•ترجمه: بهمن فرزانه
🍀رمان صد سال تنهایی حاصل ۱۵ ماه تلاش و کار گابریل گارسیا مارکز است که به گفته ی خود در تمام این ۱۵ ماه خود را در خانه حبس کرده بوده است!
🍀قسمت هایی از رمان صد سال تنهایی

 اورسولو نگران نشد. گفت: ما از اینجا نمی رویم. همینجا می مانیم، چون در اینجا صاحب فرزند شده ایم. خوزه آرکادیو بوئندیا گفت: اما هنوز مرده ای در اینجا نداریم. وقتی کسی مرده ای زیرخاک ندارد به آن خاک تعلق ندارد.
آئورلیانو اکنون نه تنها همه چیز را می فهمید، بلکه تجربیات برادرش را قدم به قدم برای خود مزمزه میکرد. یکبار که برادرش جزئیات عشق بازی را برای او شرح میداد، صحبتش را قطع کرد و پرسید: چه حسی به آدم دست میدهد؟ خوزه آرکادیو بلافاصله جواب داد: مثل زلزله است.
در واقع برای او زندگی مهم بود؛ نه مرگ. برای همین هم هنگامی که حکم اعدام را به اطلاعش رساندند به هیچ وجه نترسید؛ بلکه احساس دلتنگی کرد.
خوزه آرکادیو، ناگهان لبه برگردان های کت او را چسبیده و از زمین بلند کرد و صورت او را در مقابل صورت خودش گرفت و گفت: این کار را برای این انجام دادم که ترجیح میدهم جسم زنده ی تو را با خودم به این طرف و آن طرف بکشم، نه جسد مرده ات را.
وقتی که نجار برای ساختن تابوت قدش را اندازه می گرفت از میان پنجره متوجه شدند که از آسمان گل های کوچک زردرنگی فرو می بارد. باران گل تمام شب به صورت طوفانی آرام بر سر شهر بارید. بام خانه ها را پوشاند و جلوی درها را مسدود کرد. جانورانی که در هوای آزاد می خوابیدند در گل غرق شدند. آن قدر از آسمان گل فرو ریخت که وقتی صبح شد تمام خیابان ها مفروش از گل بود و مجبور شدند با پارو و شن کش گل ها را عقب بزنند تا مراسم تشییع جنازه در خیابان برگزار شود.
آئورلیانو یازده صفحه ی دیگر را هم رد کرد تا وقتش را با وقایعی که با آنها آشنا بود تلف نکند و به پی بردن رمزگشایی لحظه ای که در آن به سر می برد مشغول شد و همچنان به آن رمزگشایی ادامه داد تا اینکه خودش را در هنگام رمزگشایی آخرین صفحه ی آن نوشته دید؛ انگار که خودش را در آیینه ای ناطق ببیند. در این موقع همچنان ادامه داد تا از پیش بینی و یقین تاریخ و نوع مرگش آگاه شود؛ اما دیگر نیازی نبود که به خط آخرش برسد؛ زیرا فهمید که دیگر هرگز از آن اتاق بیرون نخواهد رفت؛ چون پیش بینی شده بود که شهر ماکوندو درست در همان لحظه ای که آئورلیانو بابیلونیا رمزگشایی نوشته ها را به به پایان می رساند، با آن توفان نوح از روی کره ی زمین و از یاد نسل آدم محو میشود و هرچه در آن نوشته آمده، دیگر از ابتدا تا همیشه تکرار نخواهد شد؛ چون نسل های محکوم به صد سال تنهایی بر روی زمین فرصت زندگی دوباره ای را نخواهند داشت.
  • سین میم
  • ۰
  • ۰

لبه تیغ


موضوع:  داستان های انگلیسی قرن 20

نویسنده :   ویلیام سامرست موام

مترجم :   مهرداد نبیلی

طراحی و سبک نوشتن رمان 400 صفحه‌ای « لبه تیغ » از زبان نویسنده‌اش، « سامرست موام »، بسیار ماهرانه، روان و قابل توجه است. ترجمه مرحوم مهرداد نبیلی به غایت عالی و ادبی است.

 

- موام در این رمان پرسشهایی از قبیل: این زندگی چیست؟ چه معنی‌ای دارد ؟ آیا به راستی از زندگی، هدفی و منظوری دنبال می‌شود؟ آیا راه زندگی تنها معلول یک اشتباه کورکورانه تقدیر است؟ و ... را برای همگان مطرح میکند.

- او، علاوه بر خواننده، شخصیتهای مختلف داستانش را با این پرسشها به چالش دعوت می‌کند و از آنها پاسخهای متفاوتی را دریافت می‌دارد که هر کدام در نوع خود و بر اساس نحوه زندگی‌شان، قابل تامل هستند.

- یکی از شخصیتهای محوری رمان، جوانی است که از موقعیت های اجتماعی و متعلقات خود چشم پوشیده و به دنبال یافتن چیستی زندگی است.

خواندن آن به دوستان عزیز توصیه می‌گردد.(حتی بیش از یک بار)

- رمانی فلسفی، روانشناسی و جذاب که در سال 1944 توسط سامرست موام (1965-1874) نویسنده مشهور انگلیسی نوشته شده است.

- معرفی طرز تفکرات و تفاوت زندگی های دهه 1930 در آمریکا و لندن و پاریس و رکود اقتصادی گریبانگیرشان

- توصیه شده توسط آقای مصطفی ملکیان

- دو فیلم The Razor's Edge در سالهای 1946 و 1984 بر اساس این رمان ساخته شده است. اما متاسفانه روایت هر دوی آنها با روایت سامراست موام و اهدافش کاملا در مغایرت هستند و دیدن آنها توصیه نمی شود.

  • ۰
  • ۰

نام نویسنده : مارک فیشر

ترجمه : گیتی خوشدل

فصل 1: حکایت مشاوره مرد جوان با خویشاوندی دولتمند
روزگاری جوانی هوشمند می‌زیست که می خواست دولتمند شود. او به ستارة بخت خود اعتقاد نداشت. آکنده از نومیدهای دیگر دست و دلش به کار نمی‌رفت.
در این فکر و رؤیا بود که به کار جدیدی دست بزند و تنگناهای مالی‌اش را یکباره و برای همیشه از بین ببرد.
او می‌خواست نویسنده شود تا داستانهایش او را دولتمند و پر آوازه کند، اما جرأت نداشت به کسی بگوید که چه رؤیایی در سر دارد.
بارها تصمیم گرفته بود از کارش استعفا دهد اما نمی توانست، گویی شهامتی که درگذشته او را برای رسیدن به خواسته‌هایش یاری می‌داد از دست داده بود. روزی که به شدت احساس ناکامی می‌کرد ناگهان به کفر دیدار عمویی افتاد که بسیار دولتمند بو. شاید می‌توانست اندرزی دهد یا بهتر از ان پولی! عمویش او را بی درنگ پذیرفت اما قبول نکرد که به او وام دهد زیرا بر این باور بود بود که با یان کار به او کمکی نمی‌کند. پس از گوش سپردن به حکایت ناله و فغان جوا ناز او پرسید آیا فکر می کنی کسی که ده برابر تو در می‌آورد، هفته‌ای ده برابر تو کار می‌کند؟ خیر، بلکه باید در کارش رازی باشد که تو یکسر از آن بی خبری.
عمویش تصمیم گرفت برای کمک او را نزد مردی بفرستد که به او دولتمند آنی می‌گویند. او این نام را برگزید زیرا مدعی است که پس از کشف راز حقیقی تحول، یک شبه دولتمند شده است.

فصل 2 : حکایت دیدار جوان با باغبانی سالمند
جوان به سوی شهر دولتمند آنی رهسپار شد با هزاران فکر و سؤال در ذهن پس از وارد شدن به امارات مستخدم به او گفت که دولتمند آنی در این لحظه نمی‌تواند او را ببیند و باید در باغ منتظر بماند. در حال قدم زدن در باغ به باغبان پیری برخورد که به نظر با حیثیت بود.
باغبان از او پرسید: اینجا چه می‌کنی؟ جوان پاسخ داد: می خواهم دولتمند آنی را ببینیم، جویای اندرزش هستم. باغبان گفت: 10 دلار داری؟ جوان گفت: این تمام پول همراه من است. باغبان گفت: عالیست فقط به هین مقدار احتیاج دارم. بالاخره با تمام شکو تردید تمام دارایی همراهش را به باغبان داد، در صورتی که بعد از چند دقیقه فهمید که باغبان 000/25 دلار به عنوان پول توجیبی به همراه دارد،‌اول خشمگین ولی بعد متوجه شد که او همان دولتمند آنی است.

اولین قدم این بود که جوان بخواهد دولتمند شود و با صدای بلند فکر کند آنها برای صرف شام روبروی هم نشستند دولتمند جام شرابش را بلند کرد و گفت بیا به سلامتی نخستین میلیون دلار تو بنوشیم.
در طول صرف شام جوان فهمید که باید از کارش لذت ببرد و از اسرار دولتمند شدن آگاه شود و با شور و اشتیاق طالب آن باشد.

  • ۰
  • ۰

نویسنده : آنتونی رابینز

مترجم: مهدی مجرد زاده کرمان

زندگی خود را به صورت شاهکاری ناب درآورید . در وجود هر یک از ما استعداد و موهبتی عظیم نهفته است و ما به این جهان آمده ایم تا کار خاصی انجام دهیم و با کمک گرفتن از قدرت ایمان میتوانیم کارهای عظیمی انجام دهیم. به جای گشتن به دنبال قهرمانان تلاش کنیم و ما نیز در زندگی قهرمان باشیم.

 

در زندگی مراقب تصمیمات خود باشیم ، زیرا تصمیمات امروز ما حال و آینده ی زندگی ما را می سازند.پس مهم این است که امروز چه قدم هایی برای زندگی خود برداریم.

اگر در زندگی به نتیجه ای رسیدید که دلخواه شما نیست و فکر می کنید که شکست خورده اید، سعی کنید از این موارد تجربه ی درستی بگیرید و در آینده تصمیمات بهتری بگیرید ، زیرا در زندگی شکست وجود ندارد.

برای رسیدن به موفقیت نهایی به این موارد توجه کنید: اول اینکه بدانید در زندگی چه می خواهید و هدف مشخصی را پیش رو داشته باشید. دوم اینکه دست به عمل زده و قدم هایی برای رسیدن به هدف بردارید. در مرحله ی بعد مطمئن شوید کارهایی که می کنید موثر هستند و در نهایت طرز فکر و شیوه ی خود راتغییر دهید تا به هدف خود دست یابید.

با  مطالعه این کتاب:

  • ۰
  • ۰

هدیه

 نویسنده : دکتر اسپنسر جانسون

مترجم : مامک بهادرزاده

  موضوع : روانشناسی 

نوجوانی که با پیر مردی در مورد هدیه صحبت می کردند . نوجوان به پیرمرد گفت : شما به من گفتی وقتی هدیه را دریافت کنم خوشحال ترو موفق تر خواهم بود . پس منظورتان از موفق تر چیست ؟

پیرمرد جواب داد : موفق تر بودن ، یعنی پیشرفت به سوی چیزی که آن را مهم می دانی .

نوجوان سر درگم شد و معنای هدیه آن جور که باید بداند ،ندانست .

پیرمرد جواب داد :

تو قبلا می دانستی هدیه چیست ؟

تو قبلا می دانستی کجا آن را پیدا می کنی .

و تو قبلا می دانستی چگونه می تواند ترا خوشحال تر و موفق تر سازد .

وقتی جوان تر بودی آن را بهتر می شناختی .

فقط آن را فراموش کرده ای .

 

و نوجوان پا به جوانی گذاشت و هنوز در فکر حرفهای آن پیرمرد بود که هدیه به معنای چیست ؟

او شغلش چمن زنی بود و از بودن در زمان حال خوشحال بود و از کارش لذت می برد .

و بعد در یک لحظه آن را دریافت .

و پی برد منظور از هدیه چیست …..

چیزی که همیشه بوده است ؛ چیزی که هم اکنون حقیقت دارد :

هدیه گذشته نیست ، هدیه آینده نیست .

هدیه زمان حال است .

هدیه ، یعنی اکنون !

مرد جوان هرچه بیشتر به زمان حال می اندیشید ، آن را بهتر درک می کرد . بودن در زمان حال ، یعنی تمرکز بر روی آنچه اکنون اتفاق می افتد . یعنی قدر دانی از هدایایی که هر روز به تو تقدیم می شود .

او به پیش پیرمرد رفت و گفت که هدیه را یافته ام : هدیه همان حضور داشتن در زمان حال است

و پیرمرد گفت : به این توجه کن :

حتی در شرایط بسیار دشوار هنگامی که بر آنچه در لحظه ی اکنون درست است تمرکز می کنی احساس شادی بیشتری خواهی داشت و در نتیجه انرژی و اعتماد لازم را برای کنار آمدن با آنچه امروز درست نیست ، بدست می آوری .

این را همیشه به یاد داشته باشید !!!

بودن در زمان حال به معنی از خود راندن پریشانی ها ست ،

و توجه کردن به آنچه اکنون مهم است .

تو با آنچه امروز به آن توجه می کنی ، زمان حال خود را می سازی.

مرد جوان گفت : « پس حتی در شرایط سخت باید آشفتگی های کم اهمیتی را که مانع بودنم در زمان حال می شود ، از خود دور کنم

پیرمرد گفت :

اگر از گذشته چیزی نیاموخته باشی ،

مشکل میتوانی ، آن را رها کنی

ولی همین که از آن چیزی آموختی و گذشتی ،

زمان حال را بهبود می بخشی .

این جملات را به خاطر بسپارید .

مرد جوان گیج شده بود و باز پرسید : « چه موقع باید تنها در زمان حال باشم و چه موقع باید از گذشته پند بگیرم ؟ »

پیرمرد جواب داد

  • ۰
  • ۰

 


مولف: حسین حق پناه | سید بشیر حسینی

معرفی کتاب

نویسنده در این کتاب، به عمد، از فضای علمی و تخصصی رسانه و ارتباطات خارج شده و متناسب با نیاز عامه مردم، به عنوان مخاطب اصلی «نهضت سواد رسانه ای»، محتوای خود را با بیانی ساده و روان، اما در قالبی جذاب و متفاوت ارائه کرده است.

در بخش ابتدایی کتاب، مقدماتی در مورد سواد رسانه ای و لزوم پرداختن به «نهضت سواد رسانه ای» به عنوان نیاز امروز کشور مطرح شده و در ادامه، در قالب 15 فصل، نکاتی راهبردی برای استفاده صحیح و بهینه از رسانه های مختلف ارائه شده است. به همین منظور این کتاب «150 هشتگ» نامیده شد؛ 15 فصل و در هر فصل 10 نکته راهبردی که در مجموع می شود 150 نکته راهبردی برای استفاده از رسانه ها.

فصول اصلی کتاب عبارت اند از: کلیات رسانه ها، کتاب، نشریات، رادیو و موسیقی، عکس، تلویزیون و ماهواره، فیلم و سینما، رایانه، بازی های ویدئویی، اینترنت، رسانه های اجتماعی، تلفن همراه، سبک زندگی، تبلیغات و اخلاق رسانه ای.

در توضیحی که بر روی جلد کتاب آمده است می خوانیم: «برای آن هایی که ارزش استفاده هوشمند و مهارت مدیریت رسانه ها را می دانند


گزیده کتاب

سواد رسانه ای پاسخی است به یک نیاز همگانی در زمینه استفاده بهینه از رسانه ها.
پاسخ به پرسش هایی مانند: «چقدر و چگونه از رسانه ها استفاده کنیم؟»، «چه شرایط و محدودیت های معقولی در بهره برداری از رسانه ها مد نظر است؟»، «چه کنیم که از مزایای همه رسانه ها بهره مند شویم ولی دچار آسیب ها و مشکلاتشان نشویم؟» و ...

نهضت سواد رسانه ای یک موج همگانی است برای اوج گرفتن و به پرواز درآمدن. باید پروانه ها (رسانه ها)، از شهد نوشتن مغز و عقلانیت (سواد و دانش) بنوشند و یک موج پروانه ای و جهان گستر به راه بیندازند.

  • ۰
  • ۰

🍀کتاب  #دیدن_از_سیزده_منظر آیینه‌ای به قامت یک داستان بلند و سه داستان کوتاه است که می‌توان در قاب آن مخفی‌ترین ابعاد شخصیتی انسان‌ها را به تماشا نشست. دوران پیری را همراه پدربزرگی تنها سر کرد و سرود تنهایی را با سربازی تنها در غوغای سکوت خواند. مادرانه‌های زنی تنها مانده را به گوش جان شنید و با کشیشی بر سر دوراهی گذشته یا انتقام پا سست کرد.

🍀📖 نویسنده در مقدمه کتاب برای چاپ فارسی مینویسد :

چه در طلوعِ خیابان‌های تهران پیاده قدم نزده‌ام، آرامشِ کنارهٔ دریای خزر را تجربه نکرده‌ام، لذت کشف نادیده‌های غار علی‌صدر را نچشیده‌ام، بازی رنگ و نور در پنجره‌های مسجد نصیرالملک را به تماشا ننشسته‌ام و فضای شکوهمند پرسپولیس تا امروز روحم را به تسخیر درنیاورده است، بارها به مدد ادبیات، شعر و فیلم ایرانی حضور در نقطه‌نقطهٔ ایران را تجربه کرده‌ام. من به ایران سفر کرده‌ام، چون ویزای سفر با پرندهٔ پراعجاز خیال را داشته‌ام. شکوه دنیای هنر در این است که هنرمندان از روزنِ صفحات کتاب، یا در سوسوی پردهٔ سینما یا در اعماق رنگ‌های نقاشی، امتیاز زیستن به‌جای دیگر ملل را کسب می‌کنند. با در نظر گرفتن این امتیاز، با تمام وجود به خود می‌بالم که یکی از آثارم به‌طور رسمی در ایران به‌چاپ رسیده‌است. . . . من با تمام وجود باور دارم ادبیات نه‌تنها مرزهای آگاهی را می‌گستراند، بلکه مرزهای جغرافیایی را درهم می‌شکند.
🆔
 @ashtibketab

  • سین میم
  • ۰
  • ۰

راز سایه

نویسنده: دبی فورد

ترجمه: دکتر فرزام حبیبی اصفهانی

این کتاب در مورد داستان زندگی شماست، داستانی که خودتان برای خویشتن تعریف می کنید و تحت تاثیر آن هستید. دبی فورد در این کتاب به شما نشان می دهد که چگونه از داستان زندگی خود استفاده کنید. چگونه از تمامی ناراحتی ها و کاستی هایتان بهره ببرید تا خود نهفته در زخم هایتان را دریابید.

همچنین این کتاب به ما یاد می دهد که چگونه از شر تفکرات مایوس کننده و از ناکامی هایی که در زندگی داشتیم خلاص شویم و داستان زندگی خود را از نو بنویسیم.

راز سایه شامل نکته‌ هایی در خصوص خودشناسی است و دبی فورد در این کتاب تلاش می کند تا از زاویه های مختلف داستان های زندگی افراد را بررسی کند.

قسمت هایی از متن کتاب راز سایه

من بیشتر عمرم را کوشیده ام که کسی باشم. مبارزه کردم تا هدفی بیابم و زندگی ام معنا داشته باشد. با این حال، سال ها جستجوی معنوی به من آموخته بود برای اینکه بتوانم آزاد باشم تا به فردی خاص تبدیل سوم، زنی منحصر به فرد شوم که هستم، باید هم عظمت و شکوه الهی را بپذیرم و هم ناچیز بودنم را در مقام انسان.

شما اینجایید تا با حکم ویژه ی خود در این جهان شریک شوید و به شیوه ای که تنها شما توانش را دارید، به دیگران خدمت کنید.

تا وقتی نفهمیم کیستیم، برای چه قدم به این دنیا گذاشته ایم و درس هایی را نیاموزیم که قرار است زندگی به ما یاد دهد، بی تردید در دام حقارت داستان شخصی مان گرفتار خواهیم بود.

همه ی ضربات روحی و مشکلات عاطفی ما در این دنیا وجود دارند تا بتوانیم خود متالی مان را کشف کنیم.

پذیرش مسئولیت بابت آنچه هستیم، بزرگ ترین محبتی است که می توانیم در حق خودمان بکنیم زیرا به این صورت می توانیم خود را به کمال برسانیم، به نیرویی عظیم دست یابیم و این پذیرش از ما حمایت می کند تا جلو برویم و توانایی هایمان را بروز دهیم.

روزی دختربچه ای از پیرزنی خردمند پرسید: «چطوری آدم به پروانه تبدیل می شود؟» پیرزن با لبخندی بر لب و برقی در چشمانش پاسخ داد: «باید آن قدر مشتاق پرواز باشی که دیگر دلت نخواهد کرم ابریشم باقی بمانی

ذهن گناهکار در پی مجازات است. گناه سبب می شود که مردم یا شرایط زندگی نیز به نوعی آن احساس گناهی را که در ما وجود دارد، تایید کنند.

 

  • سین میم
  • ۰
  • ۰

موضوع:  روانشناسی موفقیت

نویسنده: اسپنسر جانسون

مترجم :مامک بهادرزاده

 

چه کسی پنیر مرا برداشته داستانی است درباره تغییر انسانها در محلی به نام هزار توی زندگی ، که برای چهار شخصیت داستان اتفاق می افتد و آنکس که باهوش تر است درهزار تو دنبال پنیر می گردد و با شامه قوی و تشخیص به موقع بوی پنیر سریع تر موفق به خروج از مارپیچ های تونل هزارتو میشود . پنیر نمادی است از آنچه میخواهیم در زندگی خود داشته باشیم اعم از شغل ، پول، رابطه دوستانه ، احترام و ...

هزارتو در این داستان نمادی است که انسان وقت خود را در آنجا صرف جستجوی آن چیزی که بدنبالش است می کند . زندگی ما آدمها دائماً در آبهای متلاطم است و همواره با تغییرات مواجه میشویم باید بگونه ای به تغییر نگاه کرد تا در پیچ وخمهای زندگی درجا نزد

این داستان ساده ولی بسیارآموزنده دارای قهرمان هایی است که هرکدام در هزارتو که مسیری پر پیچ و خم با راهروها و اتاقهای تاریک و تو در تو دارد با بن بست هایی مواجه  می شوند و جهت کلی را با بو کشیدن (تعقل وتفکر )دنبال میکنند جستجو در یک هزار تو خیلی امن تر از ثابت ماندن در یک ایستگاه است . گرچه بعضی از افراد هرگز تن به تغییر نمی دهند و البته بهای آن را هم می پردازند . و هرکس زحمت سفر را به ذهن خود بدهد تغییر کند می تواند زندگی اقتصادی ، اجتماعی و ... بهتری داشته باشید و شما دست از آنهایی بکش که تغییر ناپذیرند . هزار تو برای آنهایی که راه خود را پیدا کردند اسراری به ارمغان می آورد که به آنها اجازه می دهد از زندگی بهتری لذت ببرند . بعضی چیزها تغییر می کند و بعضی دیگر هرگز! زندگی همین است زندگی به جلو می رود ما هم باید به جلو برویم و در جا نزنیم افراد باید در مسیر تغییر همیشه سعی کنند شادابی و شوخ طبعی خود را حفظ کنند وقتی آدمها ببینند تغییر چگونه می تواند وضع را بهتر کند به ایجاد آن علاقمند می شوند . بنابراین زندگی را نباید تبدیل به پنیر  کهنه ای کرد که آنقدر کپک زده شود که دیگر قابل استفاده نباشد پنیر کهنه  همان افکار کهنه و پوسیده است . نکته خوب در اینجاست که با حفظ قوانین مفید می توان پیوند با رابطه جدید پیدا کرد و از تغییر واهمه نکرد وقتی فراتر از ترسهایت پیش بروی احساسی آزاد و مفید بودن می کنی. فکر نکن تغییر منجر به چیز بدتری می شود تغییر آگاهانه حتماً منجر به چیزی بهتری می شود زود متوجه تغییرات کوچک شدن به ما کمک می کند تا خود را با تغییرات بزرگ تری که در راهند تطبیق دهیم. تغییر رخ می دهد چه ما بخواهیم چه نه ، انتظار تغییر را داشته باش و روند آن را در نظر بگیر و به سرعت با آن تغییر سازگار شو و بارها و بارها لذت ببر.

اگر تغییر نکنی ممکن است منقرض شوی


ادرس تلگرامی ما:ashtibketab@

هر روز معرفی و گزیده ای از یک کتاب منتخب


 

  • سین میم
  • ۰
  • ۰

ملت عشق

  •  ملت عشق
  • نویسنده: الیف شافاک
  • مترجم: ارسلان فصیحی

کتاب ملت عشق عنوان پرفروش ترین کتاب تاریخ ترکیه را به دست آورده است.

این کتاب در ایران هم با استقبال بسیار خوبی مواجه شده است و توانسته است طرفداران زیادی پیدا کند.

در قسمتی از پشت جلد کتاب آمده است:

مولانا خودش را «خاموش» می نامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیده ای که شاعری، آن هم شاعری که آوازه اش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستی اش، چیستی اش، حتی هوایی که تنفس می کند چیزی نیست جز کلمه ها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور می شود که خودش را «خاموش» بنامد؟

اولین جملاتی که از این کتاب می خوانید نیز چنین است:

به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق.
خود به تنهایی دنیایی است عشق.
یا درست در میانش هستی، در آتشش
یا بیرونش هستی، در حسرتش

کتاب ملت عشق - خلاصه کتاب ملت عشق

داستان کتاب ملت عشق

این کتاب در واقع دو رمان است که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شده است. دو رمان که موازی هم جلو می رود. یکی در سال ۲۰۰۸ در آمریکا اتفاق می افتد و دیگری در قرن هفتم در قونیه.


ماجرا مربوط به زنی به نام اللا است که در بوستون آمریکا زندگی می کند. رابطه او با خانواده اش چندان خوب نیست و رابطه زناشویی اش در حال فروپاشی می باشد.

در این میان اللا، کاری تحت عنوان یک ویراستار پیدا می کند. او می بایست رمانی را که به او داده شده است را بخواند و در مورد آن گزارشی تهیه کند. رمانی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد. رمانی که به اللا می دهند، رمان ملت عشق است.


✔️ داستان کتاب ملت عشق از یک سو ماجرای زندگی اللا است و از سوی دیگر ماجرای کتابی است که به اللا داده شده است، یعنی رمان ملت عشق.