از کودکی، عسل را بسیار دوست داشتم. این، شاید، یک قطعه خیالِ
خالصِ چسبندهی شیرینِ طلایی رنگ بود. کودکانِ کم سال، قدرتِ انتخاب
ندارند. کودک، عاشقِ مادر نیست، محتاج مادر است. عشق، احساسی و کلامی
کودکانه نیست. یک قطعه خیالِ خالصِ طلایی به نام عسل را دوست داشتم و
بعدها، این دوست داشتنِ خیالی، گرفتارم کرد.
زمانی عسلی خریدم که عسل نبود. دلم شکست. برانگیخته شدم. دربه
در به دنبالِ عسلِ اصل گشتم، نیافتم. عسل فروشان، پیوسته فریبم میدادند.
عسل فروشان، چیزی را میفروختند که «مثلِ» عسل بود. دلم بیشتر شکست. دلم
برای کودکیهایم سوخت. دلم برای خلوصم سوخت. نمیخواستم از کودکی تا
نوجوانی، تا جوانیِ تمام، چیزی را با لذت، یک لقمه درصبح، در دهان نهاده
باشم که دروغ بوده باشد. هرجا که رفتم، حتی کنار بسیاری از کندوها، عسلِ
راست نیافتم و زنبورانِ بیشماری را افسرده و متاسف یافتم و گریستم.
برای ساختن یک جهان جعلی که در آن هیچچیز، همان چیزی نباشد
که باید گروهانی از آدمها، سرسختانه تلاش کردند و ایشان به احترام همین
تلاش جان فرسای غولآسای کمرشکن، دَمی به صداقت بازنخواند گشت؛ دَمی.
روزی زنبوری به من گفت: به ما آموختهاند که عسلی بسازیم که از جنسِ شیری گلها نباشد و فشردهی عطرِگلها را در خود نداشته باشد.
- اگر عسل واقعی بسازید، اعدامتان میکنند؟
- اعدام؟ چه حرفها! در میان همهی جانوران جهان، فقط
انسانها اعدام میشوند- به وسیلهی انسانها. دیگر هیچ جانوری اعدام
نمیشود و نمیکند.
اگر پدرم، آنوقتها که زنده بود، از کندوهای جنگلی، گهگاه
برایمان عسل ناب معطر نیاورده بود، من به خاطر آن که عسل فروشان، عمری
فریبم داده بودند، ممکن بود خودکشی کنم یا عسلفروشان را قتلعام کنم و اگر
نکردم، به جای آن در خلوت بسیار گریستم و گریستم.
روزی از مردی که میگفت عسل اصل را میشناسد، پرسیدم: عسلی که
بیتردید کارمایهی زنبوران درستکار بیریای عاشق گل باشد، کجا میتوانم
بیابم؟
عسل شناس گفت: در کوهپایههای آن گُلباران سبلان؛ جایی که-
اگر بخواهی، نشانیاش را به تو میدهم- گُل، مثل دریا تو را در خود غرق
میکند. من در ساوالان دوستی دارم، شکِّ در خلوص عسلش گناه کبیره است.
من، معلم خستهی ادبیات، شاعری که هرگز نتوانسته بود یک شعر
ناب بگوید، در ابتدای تابستان، کارم را که تمام کردم، بارم را بر دوش
انداختم و به راه افتادم. از انزلی به سوی گردنهی حیران و از آنجا به
کوهستانیهایی با مرزهای دروغین زادهی زور...